به گزارش مشرق به نقل از فارس، عملیات مرصاد از جمله عملیاتهایی بود که پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران در سال 67 به وقوع پیوست.
این عملیات که با حمله منافقان کوردل به مرزهای غربی کشور آغاز شد، پس از چند روز درگیری میان طرفین با پیروزی رزمندگان اسلام در تنگه چهارزبر و قتل عام و فرار منافقان پایان یافت.
با توجه به اهمیت این عملیات با سردار سالار آبنوش فرمانده سپاه صاحبالامر (عج) قزوین که در زمان عملیات مرصاد جانشین فرمانده ستاد لشکر 32 انصارالحسین بوده است، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میآید.
*با سقوط اسلامآباد منافقان چه جنایتهایی انجام دادند؟
منافقان با سقوط اسلامآباد فرمانداری نظامی را در این شهر تشکیل داده و پدر سه منافق اعدامی را به عنوان فرماندار اسلامآباد منصوب کردند.
پس از آن مریم رجوی با هلیکوپتر در آنجا مستقر شده و بعد از آن، همه نیروهای حزباللهی را به بدترین وضع شهید کردند؛ اما عقبه منافقان با وجود محاصره به دست ایرانیها به سمت عراق باز بود؛ زیرا ارتش عراق منافقان را تا نزدیکی کرند همراهی و از کرند به بعد نیز نیروی هوایی عراق از آنها حمایت میکرد.
* شما پس از چند روز از حمله منافقان به چهارزبر رسیدید؟
به خاطر موانع و بسته بودن راهها با یک روز تأخیر از خوزستان به چهارزبر رسیدیم و با ملحق شدن ما نیروهای عشایری، یگانهای مختلف سپاه، هوانیروز ارتش و همچنین مسئولان دیگر لشگر ما محل قرارگاه خاتم شد و خط به صورت مطلوبی مورد تقویت قرار گرفت. منافقان نیز فهمیدند که دیگر امیدی ندارند.
در همین درگیریها و یک روز مانده به پایان عملیات فرمانده منافقان که یک زن بود پشت بیسیم اعلام کرد: از سوسن به کلیه واحدها، هرچه دارید بردارید و با قدرت این خاکریز پدافندی سپاه را بشکنید که اگر به کرمانشاه برسیم همه منافقان از سراسر کشور در کرمانشاه جمع شده و با پیوستن آنها تا تهران مانعی نخواهیم داشت. وقتی فرمانده منافقان دستور حرکت داد، من در بالای ارتفاعات چهارزبر شاهد حرکت سه ستون حرکت منافقان بودم که سه هزار و 500 نیروی منافق در سه ستون کنار هم به شکل یک مار به سمت خاکریز حرکت کردند.
رگبار و آتش منافقان آنچنان حجیم بود که در چند دقیقه خاکریز یک متر و نیمی نصف شد و خط به اصطلاح شکسته شد.
در همین زمان شهید مبارکی به من در بیسیم گفت که دیگر نمیشود مقاومت کرد؛ چراکه خاکریز از بین رفته و بیشتر نیروها نیز به شهادت رسیدهاند.
در همین لحظه دو ماشین منافقان از خاکریز عبور کردند و مقدمهای شد برای عبور بقیه ستون منافقان از خاکریز؛ اما در همین هنگام معجزه دیگر الهی رخ داد؛ به طوری که یک دولول ضدهوایی که در فاصله خیلی زیاد از معرکه قرار داشت، تنها دو گلوله شلیک کرد و این دو گلوله از آن فاصله بسیار زیاد بدون اینکه به هیچ جای دیگری برخورد کند، مستقیم به رانندههای این دو تویوتا برخورد و موجب شد تا هر دو ماشین منافقان به ته دره سقوط کنند.
با سقوط این دو تویوتا رزمندگان روحیه گرفتند؛ اما ستون منافقان با نبود خاکریز در حرکت بود و در جلو هر ستون نیز ماشینهایی به نام دجله قرار داشت که هر کدام یک ضدهوایی بر روی خود داشتند و مستقیم شلیک میکردند.
در این شرایط دیگر منافقان در حال پیشروی بودند و خاکریزی هم وجود نداشت و با عبور از خاکریز منافقین میتوانستند خود را با راحتی و با یک درگیری کوچک در منطقه به کرمانشاه برسانند؛ اما زمانی که در فاصله 150 متری خاکریز بودند، ناگهان چهار هواپیما فرا رسیده و 500 متر نخست این ستون را به آتش کشیدند. منافقان پس از این حمله هواپیماها نه راه پیش داشتند و نه راه پس.
از دیگر معجزات مرصاد را میتوان حضور به موقع همین چهار هواپیما اشاره کرد که تا دو، سه ساعت منافقان در آتش خود و بمبهای هواپیماها میسوختند چرا که ماشینهایشان پر از مهمات بود و شرایط باورنکردنی برای آنها رقم خورده بود.
پس از این حمله هواپیماها دیگر میدان جنگ به تبادل آتش دوطرفه رسید و جبهه حالت پدافندی به خود گرفت.
سردار همدانی و شهید صیاد یک سری از نیروها در چند نقطه از جمله گردنه حسنآباد و عقبه دشمن تلیبرد شدند تا دشمن در محاصره کامل قرار گیرد با فرا رسیدن شب سکوت عجیبی منطقه را فرا گرفت و آتش نیز تبادل نمیشد که البته این سکوت خطرناک بود. پس از نماز صبح دریافتیم که منافقان در حال فرار هستند.
* تعقیب منافقان به چه صورت بود؟
بنده خودم شخصاً به همراه حاجیبابایی وزیر کنونی آموزش و پرورش منافقان را تا سرپل ذهاب تعقیب کردم و نزدیک بود در همانجا نیز اسیر شویم؛ زیرا به دل منافقان رفته بودیم و هواپیماهای عراقی نیز آنها را حمایت میکردند؛ اما خود را نباخته توانستیم از اسارت رهایی یابیم.
پس از این جنگ منطقه با بمبباران هواپیماهای ایران و عراق بیشتر جنگ هوایی شده بود و نیروهای ایرانی نیز منافقان را تا مرز تعقیب کردند.
* چرا حضور چهار هواپیما را معجزه میدانید؟
چند سال قبل که از سوی قرارگاه نجف در جلسه شهید صیاد شیرازی را در ستاد کل قوا دیدم از ایشان سئوال کردم که آن چهار هواپیما را در مرصاد چگونه هماهنگ کردید و شهید صیاد مثل اینکه گمشدهای را پیدا کرده باشد، گفت که تو هم این موضوع را فهمیدی؟ این موضوع برای من هم هنوز معجزه است؛ چراکه برای پرواز یک هواپیما در نیروی هوایی باید مراحل زیادی صرف شود و هنوز هم که من فرمانده ارتش هستم، متوجه نشدهام که چه کسی هماهنگیها را برای پرواز این چهار فروند هواپیما انجام داده است.
اگر این پرواز نبود به نظرم نتیجه عملیات مرصاد قطعاً اینچنین نمیشد و از همینجا به خلبانان آن چهار فروند هواپیما اگر زنده هستند سلام و خداقوت عرض میکنم.
*منافقان از مرصاد چه خسارتهایی خوردند؟
نیروهای زبده منافقان، ماشین جنگی آنها و توان غیرفیزیکیشان که همان روحیه آنها بود، در این عملیات نابود شد و برای همیشه منافقان به زبالهدان تاریخ رفتند؛ به طوری که امروز نیز عاملان نوکران حلقه به گوش شیاطین عالم هستند.
عاقبت دشمنان خدا، مکاران و منافقان جز این نیست.
* منافقان به جای اسارت تن به خودکشی میدادند. آیا از این موارد در عملیات مرصاد مشاهده کردید؟
بله، شهید مبارکی در لحظات آغازین برای اینکه خط را دو لایه کند نیروهای سمنان را پشت خاکریز نگه میدارد و گردان خودش را جلوتر برد که درگیری با منافقان نیز تن به تن میشود تا آنجا که مبارکی پشت کارخانه آسفالت مجروح میشود.
سردار همدانی همان لحظه با مبارکی با بیسیم تماس میگیرد و اعلام میکند که عقب بکشد؛ ولی شهید مبارکی میگوید که به خاطر روحیه نیروها عقب نمیرود و تا آخرین لحظه نیز خودش و نیروهایش مقاومت میکنند.
پس از مجروح شدن، منافقان بالای سرشان میرسند و به بدترین وضع آنها را مظلومانه به شهادت رساندند؛ اما در مقابل، تمام منافقان در جیبشان سیانور داشتند و به محض اینکه احساس میکردند دستگیر میشوند، یا سیانور میخوردند یا با تیر خودشان را خلاص میکردند. در تعقیب منافقان به صورت دشتبان از بیابان مرصاد به سمت سرپلذهاب را پاکسازی میکردیم که در منطقه گهواره گروهی از منافقان را که بیش از 30 تن بودند و دایرهای شکل دور هم حلقه زده بودند، مشاهده کردیم.
هرچه صدای تیراندازی میآمد و ما به آنها نزدیک میشدیم، آن تعداد منافق نیز هیچ حرکتی انجام نمیدادند.
وقتی بالای سرشان رسیدیم متوجه شدیم این تعداد منافق به صورت دستهجمعی سیانور خورده و به درک واصل شدهاند.
* جنگ با منافقان در غرب سخت بود یا جنگ در جنوب؟
در هشت سال دفاع مقدس انواع جنگ را اعم از جنگ در آب، کوه، برف، هور، جنگل و دشت تجربه کردیم. خوزستان یک سری تکنیک و تاکتیک میخواست و غرب نیز همینطور.
در غرب مقاومت در برابر سرما نوعی جنگ بود و در جنوب نیز مقاومت در برابر گرما؛ به طوری که در کردستان پاهای بسیاری از رزمندگان در بیمارستانها به علت سرمای شدید از زانو قطع میشد و در جنوب نیز برخی رزمندگان به دلیل گرما و تشنگی به شهادت میرسیدند و نمیتوان گفت کدام سختتر است؛ ولی این لطف خداوند بود که توان جنگیدن را به ما عطا کرد.
* وقتی نام مرصاد را میشنوید یاد کدام شهدای این عملیات در ذهنتان زنده میشود؟
از زمانی که سردار شوشتری به شهادت رسیدند، نام ایشان با آمدن نام مرصاد برایم تداعی میشود و شهید مبارکی نیز پیوندی ناگسستنی با نام مرصاد دارد.
البته هادی فضلی نیز از دیگر شهدای این عملیات است که با هم بزرگ شده بودیم.
همچنین حاج میرزامحمد سلگی که شهید زنده و همچنان در خدمت انقلاب است. حاجمیرزا سلگی در مرصاد با دو پای مصنوعی که از اطراف پای قطعشدهاش نیز خون میچکید به این طرف و آن طرف میرفت تا بلکه کاری عظیم انجام دهد و بیتردید اجر و مزد حاجمیرزا کمتر از شهادت نیست.
فرمانده سپاه صاحبالامر (عج) استان قزوین با بیان مطالبی از عملیات مرصاد گفت: منافقان با سقوط اسلامآباد فرمانداری نظامی را در این شهر تشکیل داده و پدر سه منافق اعدامی را به عنوان فرماندار اسلامآباد منصوب کردند.